یه جمله حرف حساب

توی راه رفت برای اولین بار قطار دیدم

داشتیم میرفتیم توی دو تا تونل دو تا ماشین سنگین چراغ شون رو روشن نکرده بودند اکه حواسمون نبود تصادف کرده بودیم

توی یه تونل دیگه سه تا ماشین سواری چراغ روشن نکرده بودند

تزریقات هم این بار سینه، بالای دست ها، پشتم، و گردن رو زد

یه جمله حرف حساب...

تا دیروز فکر می کردم فرمان ویلچر برقی م خراب شده

دیروز که خواهر زاده روشن ش کرد و حرکت کرد خیلی خوشحال شدم

چون می خواستیم بعد از تعطیلات این هفته بفرستیم تهران

که خدا رو شکر دیگه نمی فرستیم

یه جمله حرف حساب...

توی راه رفت برای اولین بار قطار دیدم

داشتیم میرفتیم توی دو تا تونل دو تا ماشین سنگین چراغ شون رو روشن نکرده بودند اکه حواسمون نبود تصادف کرده بودیم

توی یه تونل دیگه سه تا ماشین سواری چراغ روشن نکرده بودند

تزریقات هم این بار سینه، بالای دست ها، پشتم، و گردن رو زد

یه جمله حرف حساب...

امروز رفتم یه بار 25 دقیقه گذاشت

با یه ده دقیقه بعدش

بعد که تموم شد گفت شصت تا این دسته رو بالا و پایین کن

بعد یه کش داد گفت دستت رو بذار توش و بکشش

10 تا کشیدی سی ثانیه استراحت کن

این رو کلا 40 تا زدم

یه جمله حرف حساب...

امروز هم رفتم انجام دادم

فقط فرقش با دفعه های قبل این بود که زیر پوش زاپاس و حوله نبرده بودم

به خاطر همین در آوردم و اونی که اون جا داشت رو تن کردم

یه جمله حرف حساب...

امروز هم رفتم

یه چی داد دستم اندازه فرمون ماشین گفت از دو طرف فشار بده توو

بهش گفتم که یه کاری کن من بتونم روی پاهام ایست کنم

یه کش به پاهام بست گفت حالا بکش به سمت بیرون

بعد گفت هر پالسی میاد انجام بده

ولی هفت بار که انجام دادی استراحت کن که خسته نشی

یه ربع آخر گفت اینی که دستم داد رو گفت حالا بکش به سمت بیرون

یه جمله حرف حساب...

امروز فقط پاهام رو تزریق کرد ولی پشت پاهام درد بیشتری داشتم یه جمله حرف حساب...